loading...
ravabet omomi
samira lak بازدید : 31 چهارشنبه 13 آذر 1392 نظرات (0)

غرب و حكومت جهانی به چهار روایت

-  فوكویاما و نظریه ی آخرالزمان

فوكویاما نویسنده ی معروف و معاصر ژاپنی الاصل آمریكایی و متأثر از نظریه ی جریان حقیقی تاریخ (هگل) در رابطه ی با پایان تاریخ و پیش بینی آینده ی جهان كه در نهایت در حلقوم لیبرالیسم خواهد رفت استدلال و تئوری دارد كه به تئوری (آخرالزمان یا پایان تاریخ) معروف است. [8]

بر اساس این دیدگاه، كمال مادی و معنوی تاریخ در گرو بازایستادن تاریخ از حركت و جریان است. هنگامی كه تاریخ پایان پذیرد و زمان از حركت بازایستد، آخرالزمان می شود. این امر به صورت جبری بر تاریخ تحمیل می گردد و در نتیجه تاریخ به كمال می رسد. [9]

استدلال فوكویاما مبتنی بر تلقی هگل از چیزی به اسم (جریان حقیقی تاریخ) است. تاریخ در این تلقی خود دارای كمال است و این كمال هم معنوی و هم مادی است، و هنگامی به آخرالزمان می رسد كه كمال معنوی و ذاتی هر دو حاصل شوند. [10]

-  مارشال مك لوهان با نظریه ی دهكده ی جهانی

پدیده ی انقلاب و انفجار اطلاعات پایه ی اساسی این دیدگاه به شمار می رود. در نگاه مك لوهان جهان به سوی یكسانی و یكنواختی فرهنگی به پیش می رود. فرهنگ ها به تدریج ساختار و محتوای واحدی پیدا می كنند و زمینه ساز حكومت جهانی می گردند.

اولین اشتباه بزرگ مك لوهان این است كه انقلاب و انفجار اطلاعات و دسترسی افراد و جوامع به یكدیگر  را تنها عامل اساسی شكل پذیری سامان نوین اجتماعی و تحقق حكومت جهانی دانسته است و در نتیجه نسبت به سایر عوامل مهم فرهنگی و اجتماعی غافل مانده است. دومین اشتیاه وی این است كه غلبه و پیروزی نهایی را در عصر ارتباطات و اطلاعات از أن غرب و فرهنگ لیبرال- دموكراسی آن برشمرده است و از عناصر قدرتمند آشكار و نهان سایر فرهنگ ها غفلت ورزیده است. [11]

-  آلوین تافلر با تئوری برترین ها

به عقیده تافلر برخورداری از بالاترین سطح قدرت در مقیاس جهانی معیار اساسی حق حاكمبت بر جهان را تضمین می كند. سرچشمه ی قدرت را در عصر حاضر كه عصر ارتباطات و اطلاعات است باید قدرت علمی و اطلاعاتی و اطلاع رسانی دانست. معیار قدرت در دو قرن19 و20 نخست بر محورهای نظامی و سیاسی و سپس اقتصادی و پس از آن بر هر سه محور استوار بوده است. امروزه بیش از همه، جنبش های علمی، اطلاعاتی و اطلاع رسانی را باید قدرت برتر دانست كه حرف نخست را در عالم همین قدرت می زند. تافلر صاحب این برترین قدرت را شایسته ی سروری وسرآمدی در جهان می شناسد و بر این نكته تأكید می ورزد كه غرب به ویژه آمریكا در سده ی اخیر از این برترین قدرت برخوردار بوده است. طبعاً حق غرب خواهد بود كه مقام حاكمیت جهانی را تصاحب كند. [12]

نظر به ایمكه در حال حاضر الگوی حكومتی غرب لیبرال- دموكراسی است، تافلر چنین فرهنگ و سیاستی را بهترین راه و رسم زندگی سیاسی- اجتماعی در چارچوب حكومت جهانی واحد بر می شمرد. [13]

-  ساموئل هانتیگتون و نظریه ی برخورد تمدن ها

به نظر هانتینگتون، در برتری بر جهان و فرهنگ ها و جوامع، هیچ عاملی به اندزه ی فرهنگ و تمدن كارآمد و تعیین كننده نمی باشد. از آنجا كه در اندیشه ی هانتینگتون، فرهنگ غربی از نوع لیبرال – دموكراسی در مقایسه با سایر فرهنگ ها در اوج قدرت و تعالی خود قرار گرفته است، ارزش های برگرفته از این فرهنگ باید به عنوان ارزش های سرآمد و فراتر به كل جهان سرایت یابد تا نظام غربی برتری خود را در رویارویی با سایر نظام ها حفظ و تثبیت كند. [14][14]

در این میان تمام تلاش هانتینگتون بر آن است كه اسلام و فرهنگ اسلامی را تهدید جدی در برابر قدرت جهانی غرب معرفی كند و در نتیجه غرب را برای حفظ و ثبات حیثیتش به رویارویی با جهان اسلام فراخواند.

هانتینگتون به غلط می پندارد كه عامل تنش موجود میان اسلام و غرب به فرهنگ و دیانت و تمدن اسلامی بر می گردد، در حالی كه چنین تنش هایی را باید در درون اردوگاه غرب و سیاست گذاری های غلط و ظالمانه ی دولت آمریكا و سایر دولت های غربی همسو با آمریكا جستجو كرد و نه در اسلام و فرهنگ و ارزش های حیات بخش آن. [15]

جهانی سازی (آمریكا سازی)

(پروژه «جهانی سازی» نیز دقیقاً همان آمریكایی سازی و تحت سلطه قرار دادن كل جهان، از سوی ایالات متحده آمریكاست و امری كاملاً متمایز باروند «جهانی شدن» است. در واقع تحمیل الگوهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آمریكا، بر سایر كشورهاست؛ همان چیزی كه از آن به «نظم نوین جهانی»، «نظام تك قطبی» و «امپراتوری جهانی آمریكا» تعبیر می شود و عمدتاً بعد از فروپاشی شوروی، مطرح شده است.

ژانگ مین یگان می گوید: «دولت آمریكا به مثابه تنها ابر قدرت و كشوری كه تأثیری چشمگیر در تحولات بین المللی دارد، به جای تلاش برای «جهانی شدن» متكی بر برابری و احترام متقابل؛ بر آن است كه «جهانی شدن» را به «آمریكایی شدن» تبدیل كند. هدف آمریكا از این تلاش، مشابه هدف سنتی آمریكا در لیبرالیزه كردن اقتصاد و دموكراتیزه كردن سیاست جهانی است كه همان تعمیم دادن نظام سیاسی و ارزش های آمریكایی، در سراسر جهان است. در پدیده «جهانی شدن» هیچ نكته تازه ای جز تأكید آمریكا بر تحقق اهداف خود، در شرایط بسیار مساعدی كه جهانی شدن پدید آورده است؛ به چشم نمی خورد.») [16]

تاثیرات جهانی شدن در وسایل ارتباط جمعی :

همچنين در فرآيند جهاني شدن از طريق ارتباطات و رسانه‌ها، كتب و مطبوعات و نظام آموزش و پرورش باعث تحول در فرهنگ و به دنبال آن تغيير در فرهنگ سياسي گرديده است. افزايش ارتباطات از طريق پيشرفت و گسترش ابزارهاي ارتباطي مدرن مانند تلفن، اينترنت، ماهواره و فيلم‌منجر به عام گرايي در فرهنگ شده و فرهنگ‌هاي تمام نقاط جهان را به يكديگر نزديك ساخته است. نمودهاي آن را مي‌توان در تغييراتي كه در فرهنگ سنتي ايران به وجود آمده است ملاحظه نمود. تحولات صورت پذيرفته باعث افزايش آگاهي و اطلاعات شده و به دنبال آن بر سطح انتظارات مردم از دولت افزوده است و از طرف ديگر تحولات فرهنگي به وجود آمده باعث تضعيف و تغيير ارزش‌هاي جامعه گرديده و با توجه به زمينه اسلامي بودن جامعه ايران، نارضايتي‌هايي را به دنبال داشته است كه نشان دهنده تغيير در فرهنگ سياسي ايران است. فرآيند جهاني شدن از طريق كتب، نشريات و مطبوعات باعث تغيير در فرهنگ كشورها شده است. آمار افزايش صادرات و واردات كتب و همچنين افزايش ناشران شركت كننده در نمايشگاه كتاب و مطبوعات و افزايش انتشار مطبوعات و نشريات تأييد كننده اين مطلب است. تغييرات صورت پذيرفته باعث افزايش آگاهي‌هاي سياسي شده و اين تحولات منجر به درخواست‌هاي جديد مردم از دولت شده است، كه نشان از تحولات صورت پذيرفته در فرهنگ سياسي مي‌باشد كه نمونه آن را مي‌توان در بحرانقوميت‌ها ملاحظه نمود. فرايند جهاني شدن از طريق نظام آموزش و پرورش نيز باعث عام گرايي فرهنگي شده است. چگونگي تأثير اين فرآيند را از طريق تغيير در اهداف آموزش و پرورش، تغيير عوامل آموزشي و تغيير مديريت و برنامه‌ريزي آموزشي در ايران مي‌توان ملاحظه نمود. تغييرات آموزشي و پرورشي منجر به افزايش سطح سواد و تحصيل شده كه يكي از مهمترين متغيرهاي تأثيرگذاري بر فرهنگ سياسي ايران بوده است. پس فرآيند جهاني شدن باعث تغيير در فرهنگ و به دنبال آن در فرهنگ سياسي شده است .

جهانی شدن در ایران :

درخصوص جهاني شدن و خاص گرايي در فرهنگ سياسي جمهوري اسلامي ايران می توان گفت با توجه به رويكرد رابرتسون، تلاش بر اين بود كه نشان داده شود جهاني شدن منجر به خاص گرايي شده است. مهم‌ترين علت خاص گرايي را بايد در تأثير دين بر فرهنگ سياسي ملاحظه نمود. فرآيند جهاني شدن باعث بوجود آمدن فشارهايي شده است در جهت تعديل و رهايي از اين فشارها گرايش به سمت دين بيشتر مي‌شود. پس فرآيند جهاني شدن موجب توجه بيشتر به دين و تجديد حيات آن در اثر فشارهاي برخاسته از اين فرآيند كه موجب انحرافات اخلاقي و بحران هويت، مشروعيت، بحران اقتصادي و سياسي، تجديد ارزشها و عقايد ديني، ناكارآمدي و كاستي‌هاي طرح‌هاي دنياگرايانه و دين زدايانه آنها گرديده بود شده است. در جهت تبيين فرهنگ سياسي ايران نيز مي‌توان به مباني ديني فرهنگ سياسي ايران اشاره نمود. از مهمترين‌مباني فرهنگ، فرهنگ سياسي ايران مي‌توان به خدامحوري، عدل و انصاف و ظلم ستيزي، انتظار، امامت، شهادت و موارد ديگر اشاره نمود.

از ديگر عوامل مؤثر در خاص گرايي فرهنگ سياسي ايران، علاوه بر دين و مباني اعتقادي، بحران هويت و هويت نظام سياسي، تجربيات منفي تاريخ رابطه ايرانيان با غرب را نيز مي‌توان اضافه نمود. مهمترين جلوه خاص گرايي در فرهنگ سياسي را مي‌توان در قانون اساسي ايران ملاحظه نمود. مهم‌ترين شاخصه‌هايي كه نشان دهنده خاص گرايي در فرهنگ سياسي جمهوري اسلامي ايران مي‌باشد را مي‌توان در پيوند دين و سياست، مردم سالاري ديني، حقوق بشر و جامعه مدني ديد. فرهنگ سياسي ايرانيان نيز ريشه در فرهنگ ديني و اسلامي دارد. بنابراين پيوستگي دين و دولت و محوريت خدا در فرهنگ سياسي ظهور مي‌يابد كه نشان دهنده خاص گرايي مي‌باشد.

در اثر فرآيند جهاني شدن نيز مفهوم دموكراسي در كشورهاي جهان مطرح شده است كه در ايران با عنصر اسلامي آن تركيب يافته و از آن تأثير مردم سالاري كه نشان دهنده خاص گرايي در فرهنگ سياسي مي‌باشد. حقوق بشر نيز از ديگر شاخصه‌هايي است كه نشان دهنده خاص گرايي در فرهنگ سياسي ايراني مي‌باشد. حقوق بشر در اثر فرآيند جهاني شدن مورد توجه قرار گرفته و در اثر ورود آن به فرهنگ سياسي ايران، بر اساس موازين و نمودهاي اسلامي دريافت و تعبير خاصي از آن گرديده كه خاص گرايي در فرهنگ سياسي را مي‌رساند. جامعه مدني نيز ديگر شاخصه مهم در نشان دادن خاص گرايي در فرهنگ سياسي مي‌باشد كه در اثر ورود آن از طريق فرآيند جهاني شدن تعبير جامعه مدني اسلامي از آن شده است. بنابراين شاخصه‌هاي فوق نشان دهنده شكل‌گيري خاص گرايي در فرهنگ سياسي جمهوري اسلامي ايران در اثر فرآيند جهاني شدن مي‌باشد.

فرآيند جهاني شدن عامل بوجود آمدن تحولات بسياري در ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ابعاد ديگر بوده است و امروزه تمام جنبه‌هاي زندگي انسانها را تحت تأثير قرار داده است. اين فرآيند در ايران هم بي‌تأثير نبوده و باعث تحولاتي گرديده است.

با توجه به رويكرد رابرتسون، اين فرضيه مطرح گرديده كه جهاني شدن منجر به افزايش عام‌گرايي و تحول در فرهنگ و فرهنگ سياسي و شكل‌گيري الگوي خاصي از فرهنگ سياسي در ايران گرديده است. رابرتسون جهاني شدن را پديده فرهنگي مي‌داند كه بستري براي جهاني شدن فرهنگ‌ها و عام شدن آنها و همچنين خاص و محلي شدن عناصر فرهنگ جهاني فراهم مي‌كند. در ايران نيز فرآيند جهاني شدن باعث عام گرايي و همساني در فرهنگ شده است و از آنجايي كه فرهنگ سياسي نيز متأثر از فرهنگ مي‌باشد، بنابراين دگرگوني در فرهنگ منجر به تحول در فرهنگ سياسي گرديده است. فرآيند جهاني شدن از طريق عوامل اقتصادي و افزايش تجارت كالا و گسترش فرهنگ مصرفي و همچنين از طريق عوامل فرهنگي مانند ارتباطات رسانه‌ها، كتب و مطبوعات و نظام و آموزش و پرورش باعث دگرگوني در فرهنگ ايران شده و عام گرايي فرهنگي را باعث گرديده است. فرآيند جهاني شدن همچنين باعث برانگيختن برخي عوامل شده و خاص گرايي در فرهنگ سياسي را باعث شده است. تجربه تلخ روابط ايران با غرب، بحران هويت و هويت نظام سياسي و مباني اقتصادي و ديني از عواملي هستند كه در اثر فرآيند جهاني شدن برانگيخته شده‌اند. بنابراين در جهت مقابله با اين فشارها گرايش به سمت دين و مباني اعتقادي بيشتر از گذشته شده و به دنبال آن بر فرهنگ سياسي تأثير بر جاي نهاده و باعث خاص گرايي در فرهنگ سياسي جمهوري اسلامي ايران شده است. شاخصه‌هاي خاص گرايي در فرهنگ سياسي ايران را نيزمي‌توان در پيوند دين و سياست، مردم سالاري ديني، حقوق بشر، جامعه مدني و ديگر موارد ملاحظه نمود.

مهمترین تفاوت جهانی شدن و جهانی سازی :

در مورد جهانی شدن دو تقسیم بندی اهمیت دارد. در تقسیم بندی اول كه براساس عامل شكل گیری جهانی شدن است ،سه دیدگاه وجود دارد. در دیدگاه اول جهانی شدن یك پروسه یا فرایند طبیعی و خودبه خود است كه محصول تكنولوژیهای ارتباطی و رشد و آگاهی انسانها است و با جهانی شدن خیلی سازگاری دارد . در دیدگاه دوم یك پروژه یا یك طرح طراحی شده است به این معنی كه كسانی جهانی شدن را مطرح می كنند تا به اهداف خودشان برسند. در واقع اینجا یك نگاه توطئه آمیز به جهانی شدن وجود دارد. در دیدگاه سوم جهانی شدن یك پدیدۀ تركیبی است از  دو دیدگاه اول، اولا ویژگی خود به خود دارد و ثانیا طراحانی كه به تكنولوژی های روز مسلطند ایده های خودشان را به كارمی برند تا به اهدافشان برسند. 
در تقسیم بندی دوم جهانی شدن به لحاظ محتوی تقسیم می شود ،اینكه ماهیت جهانی شدن چیستو چه چیزی در حال اتفاق افتادن است . در اینجا هم سه دیدگاه وجود دارد، در دیدگاه اول متدینان در ادیان مختلف جهانی شدن را سرآغاز عصر موعود می پندارند و از یك نگاه سنتی به جهان نگاه می شود ، در دیدگاه دوم جهانی شدن به معنای بازسازی یا گسترش و جهان شمول شدن مدرنیته غربی مطرح می شود و در این دیدگاه كسانی مثل فوكویاما وهانگنیكتون معتقدند جهانی شدن همان جهان گسترشدن مدرنیته لیبرال دموكراسی غربی است. 
اما در دیدگاه سوم جهانی شدن از منظر پست مدرن ها نگاه می شود. در این نگاه پست مدرن ها معتقدند كه نباید انسانها را به یك چشم دیده و ایدۀ خاصی را به آنها تحمیل كرد ، هر كس هر كجای دنیا می تواند ایدۀ خودش را داشته باشد. در این تقسیم بندی این مكاتب هستند كه به جهانی شدن ماهیت می بخشند و معانی مختلفی را به آن تحمیل می كنند.

برخورد تمدنها یا همزیستی مسالمت آمیز :

با توجه به ویژگی های اسلام و آمیختگی سیایت و مذاهب در واقع آمیختگی روحانی و دنیوی بیشتر از سایر مذاهب نبوده و نمی توان آن را عامل كند كردن دنیوی (سكولار شدن ) دانست . همه مذاهب دارای مقررات و بر این باورند كه مذهب به عنوان نظامی متشكل از باورها و ارزشها كه از خداوند الهم می گیرد در نبردی با آیین دنیوی بازدارنده شده است .

در غرب مسیحی مذب و سیاست همیشه از هم جدا بوده و در اسلام بر عكس مذاهب تابع سیاست و مقتضیات آن بوده است . تمدن اسلامی پدیده ای از برخورد اسلام اولیه با دیگر مناطق و تمدنها و در جریان گسترش تاریخی دچار تحول بوده است و آن را یك پدیده بی تا و یك پارچه می دانند و نمدنی كه تمام تمدنها و تمام شرایط را پاسخ می دهد .

در سطح سیاسی جهان اسلام بطور قابل ملاحظه ای دچار فقدان وحدت و یكپارچگی است و نظریات مدرناسیولیسم در جهان اسلام ریشه گرفته است و بر شكاف آن می افزاید . وآرمان تشكیل یك ملت مسلمان واحد را دور می نماید وو سطح دوستی و دشمنی غرب و جهان اسلام چون روابط بین دیگر كشورها بصورت تركیبی از مناقشه و همكاری است و بطور خلاصه می توان گفت احساسات ضد غربی در دنیای اسلام بیش از آنچه ناسازگاری تمدنی ناشی شود . اعمال و روشهای خاص دولت های غربی است بویژه رفتار دولت اسرائیل به حقوق مسلمانان و خشونت علیه اعتراضات فلسطینیا و سكوت دولت های غرب در قبال این اعمال موجب تشدید احساسات ضد غربی در دنیای اسلام شده است و نشان می دهد كه دولتهای اسلامی قادر نیستند در پاسخ به تعرض به حقوق مسلمانان بصورت یكپارچه عمل كنند .

حكومت واحد جهانی از دیدگاه اسلام

اسلام برپایه ی یك نیاز فطری بشر و با استدلال حكیمانه بر این اعتقاد است كه اگر قرار باشد جامعه ی بشری به بهترین شیوه اداره شده و بشر روح صلح، امنیت و سعادت واقعی را در به خود دیده و راه رشد و تكامل را طی نماید راهش این است كه همگان تحت حكومت واحد جهانی مبتنی بر قوانیت آسمانی اسلام در آیند. اسلام دینی است كه بر خلاف مكاتب دیگر مرزهای ملی، قومی، نژادی مربوط به رنگ پوست و نظایر آن را از میان برداشته و قادر است كه همه ی جهان را تحت قانون واحدی اداره كند.

پیامبران الهی عالی ترین راه و مطمئن ترین روش را برای رسیدن به این آرزو و رسیدن بشر به بینش و عقیده ی واحد ارائه كرده اند و به همین سبب خود و پیروانشان را در راه تعلیم و تزكیه ی انسان ها سوق داده و همگان را به سوی معبود واحد راهنمایی كرده و انسان ها را در اصل از جوهر و منشأ واجدی معرفی نموده اند. چنان كه در قرآن كریم آمده است: «ای مردم! همانا ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله هایی قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید، همانا گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شما است.» [17]

آیاتی دیگر در این زمینه وجود دارد كه نشان دهنده ی اندیشه ی جهان شمولی اسلام است.

خداوند متعال می فرماید: « او كسی است كه پیامبر خود را با راهنمایی و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است چیرگی بخشد.» [18]

نیز می فرماید: «و نفرستادیم تو را مگر به عنوان رحمتی بر جهانیان».[19][20]

اعتراف برخی از فلاسفه ی غرب به دیدگاه اسلام

(برخی از فلاسفه ی غرب در نظریه ی و طرحی كه برای نجات و سعادت بشر داده به نظریه ی اسلام رسیده و یا به آن نزدیك شده اند.

1- «فولتر» ادیب مشهور فرانسوی می گوید: «اگر بر انسان یك شخص صالح حكومت كند برای او گویا یك وطن است، ولی اگر حاكم بر انسان شخص غیر صالح است گویا او هیچ وطنی ندارد.» [21]

2- متفكر ایرلندی مشهور (برنارد شو) در رابطه با خصوصیات لازم برای منجی بشر می گوید: «او انسانی است زنده و دارای نیروی قوی در بدن، و دارای عقل كامل و خارق العاده، از همه ی مردم عالی تر كه می تواند مردم را به سوی خود جذب كند. عمر او طولانی بوده بیشتر از 300 سال... .» [22]

3- «كارل یاسپرس» فیلسوف آلمانی در سال 1949 میلادی در كتاب خود با نام «آغاز و انجام تاریخ» طرح تاریخی اش را ارائه كرده و آن را در وحدت تاریخ جست و جو می كند. معنای تاریخ نزد «یاسپرس» سفر كردن به دیار كمال و دست یابی به عالی ترین امكان بشری یعنی (وحدت بشریت) است. او به تاریخ آینده ی بشریت خوش بین و امیدوار است، و معنای تاریخ و هدف و غایت آن را در پیشرفت مادی و فنی انسان نمی داند، بلكه چیزی فراتر از آن را درنظر دارد و آن تجلی هستی الوهیت است، و شرط آن را در ارتباط و تفاهم انسان ها با هم می داند. او آینده ای را تعقیب می كند كه مبتنی بر وحدت ناشی از مهر و محبت انسان ها به یكدیگر باشد. و جهان در نهایت و فرجام به جایی می رسد كه خدا بر آن حكومت می كند.

به عقیده ی او وحدت و بشریت و تاریخ از طریق فلسفه ای كه امكان ارتباط و تفاهم همگانی را فراهم آورد عملی خواهد گشت. به اعتقاد او بشریت از منشأ واحد برخواسته و سرانجام وحدت حقیقی خود را كه در میانه ی راه از دست داده بود باز خواهد یافت. به نظر «یاسپرس» دوره ی بعدی دوره ی وحدت همه ی انسان های روی زمین است. و او هدف از وحدت جهانی را تمدن، اكتساب سجایای انسانی، آزادی و آگاهی برآزادی، انسان والا و آفرینش معنوی و پدید آوردن فرهنگ و تجلی در آدمی و آگاه شدن بر هستی، یعنی تجلّی الوهیت می داند و می گوید: وحدت انسانیت مرز تاریخ است، یعنی اگر انسانیت به وحدت برسد تاریخ به پایان می رسد.

از دیدگاه او بشریت از خلقت واحد برخواسته است، لكن در میانه ی تاریخ بین این واحد جدایی افتاده است و چون از منشأ واحدی بوده همیشه میل و كشش به سوی تحقق مجدد وحدت دارد.

بدین سان نگرش فلسفی «یاسپرس» به تاریخ مشابه بینش مذهبی به تاریخ است. تاریخ هدفدار است و مقصود غایتی را دنبال می كند كه در معنویت قابل جست و جو است. فلسفه ی تاریخ او با تبین ادیان آسمانی از تاریخ قرابت بسیار دارد. در واقع وحدت مورد نظر «یاسپرس» به اعتقاد به (مهدویت) بسیار شباهت دارد.

«پیتریم الكساندرویچ سوروكین»، اندیشمند روسی الأصل، معتقد است در پژوهشی كه در مورد توالی فرهنگ ها و تمدن ها در طی سی و پنج سده به عمل آمده به این نتیجه رسیده است كه در تمدن ها بعد از فروپاشی فرا نظام حسی، فرانظام مشهودی و مذهبی جایگزین آن می شود.

به عقیده ی او فرانظام (یا تمدن) مشهودی – مذهبی همواره جایگزین نظام فرهنگی منحطّ حسی بوده است. او معتقد به روش و احیای ارزش ها، رفتارها، حركت ها و نیروهای اخلاقی در دوره ی انتقال میان تمدن ها با فرانظام های در حال احتضار و در حال ظهور است. او می گوید: این احیای اخلاق همگام با احیای مذهبی پیش می رود.

«سوروكین» معتقد است: مرحله ی گذار به فرانظام یا تمدّن جدید نه تنها تصویرگر كامل رشد دینی- اخلاقی نیست بلكه مذهب ستیز و غیراخلاقی است، هنگامی كه نظام فرهنگی جدید طلوع كرد تظاهرات مثبت اخلاقی ظاهر می شود. خلاصه این كه: از نظر او تمدن یا فرهنگ آینده چیزی كاملاً متفاوت با فرهنگ قرون اخیر است.

«سوروكین» به تغییر فطری و خودسامانی نظام های فرهنگی معتقد است و تجدید حیات اخلاقی را ضروری ترین نیاز جامعه بشری عصر پریشان حاضر و حتی ضروری تر از پیشرفت علمی و تكنولوژی و دیگر پیشرفت ها توصیه می كند.

به اعتقاد او اگر جامعۀ بشری همه ی عقل، خرد، دانش، زیبایی و به ویژه همه ی عشق و حرمت و حیات همه جانبه ی خود را بسیج كند و اگر چنین كوشش عظیمی از سوی هر یك از فراد و گروه های انسانی به عمل آید بحران عصر ما نیز مسلماً پایان خواهد گرفت و شكوفاترین عصر تاریخ بشریت جانشین آن خواهد شد.

به طور كلی «سوروكین» آینده ی تاریخی و تمدن بعدی و عصر آتی را مذهبی و اخلاقی پیش بینی می كند. همان گونه كه بر اساس اعتقاد به مهدویت، حكومت ناجی و مصلح، حكومتی مذهبی و اخلاقی و معنوی است.) [23][23]

جهانی شدن اسلامی

مقدمه :

جهانی شدن و جهانی شدن اسلامی و برخورد تمدنها بخصوص غرب و جهان اسلام از جمله مسائل مهمی هستند كه جهان امروز با آن درگیر است .

بشر همواره به دنبال یك زندگی توام با آرامش بوده و به هر طریقی تلاش كرده تا به این آرامش دست یابد .

اما تا به امروز نتوانسته نیاز های خود را در این حیطه تامین نماید .

هدف جهانی سازی غربی: 
در جهانی سازی غربی هم گسترش دادن لیبرال دموكراسی مطرح است و هم جریان پست مدرن كه هنوز سیطره پیدا نكرده است اما در حال حاضراین لیبرال دموكراسی غرب و سرمایه داری غربی است كه جهانی سازی را در سیطرۀ خود قرار داده و به لحاظ فكری عقاید خود را ترویج می دهد و سرمایه داران و شركت های چند ملیتی غربی هستند كه در حال بلعیدن جهان اند. یعنی هر چند اسم درهای باز اقتصادی را مطرح می كنند اما عملا این شركت های قوی هستند كه می توانند رقبای ضعیف خود را حذف كنند .پس جهانی سازی غربی دو بعد دارد. ترویج لیبرال دموكراسی غربی هم از لحاظ فكری و فرهنگی و هم از لحاظ اقتصادی


جهانی سازی از منظر دین :
اگر به جهانی شدن خارج از تقسیم بندی های قبلی بنگریم به یك دیدگاه دیگری هم می رسیم دیدگاهی كه جهانی شدن را به مثابه شرایط و ظرف تاریخی نگاه می كنند دراینجا این سوال مطرح می گردد كه در این شرایط و ظرف تاریخی كدام اندیشه و دیدگاه می تواند به نحو احسن انسانها را تامین كند؟ 
دراین دیدگاه مكاتب و ادیان الهی می توانند ایدۀ خودشان را نسبت به جهانی شدن كه همان حكومت موعود جهانی است را مطرح كنند و جهانی شدن را چشم اندازی از آن مدینۀ فاضله كه در ادیان بشارت داده شده بدانند .در دین اسلام اگر بتوانیم اندیشه و ایدۀ الهی خود را كه براساس الگوی عدالت اسلامی است مطرح كنیم موفق خواهیم شد كه جهانی سازی اسلامی به عنوان یك ایده در سراسر جهان مطرح كنیم 

مقایسه امنیت در جهانی سازی غربی با حكومت جهانی حضرت مهدی :


امنیت در دنیای مدرن براساس بازی قدرت و صنعت شكل گرفته یعنی هر كجا كه به نفع خودشان است راحت سرپوش می گذارند و دفاع مشروع قلمداد می كنند ولی آنجایی كه یك فلسطینی از حق خودش در مقابل اشغالگران دفاع می كند آن را تروریست قلمداد می كنند پس امنیت در دنیای مدرن با قدرت و منفعت گره خورده اما در مدینۀ فاضله مهدوی امنیت براساس منفعت قوم و گروه خاصی نمی باشد بلكه براساس مصلحت انسانها و براساس زمینه سازی رشد و تعالی اخلاقی برای همۀ انسانها فارق از تبعیض ها صورت خواهد گرفت. 
پس در حكومت جهانی حضرت مهدی یك مبنای اخلاقی و اعتقادی وجود دارد،در حالی كه در دنیای مدرن امنیت قاضی قدرت و منفعت و مصلحت جهانی است


جهانی سازی از منظر فرهنگ :
جهانی شدن از منظر فرهنگی عبارت است از چگونگی شكل گیری یا جهت یابی نگرش ها، بینش ها و هنجارهایی كه انسانها پذیرفته اند كه در شرایط كنونی تمام این نگرش ها توسط غرب با تسلط بر ابزار ارتباطی اعمال میشود. به عنوان مثال هالیوود به عنوان مظهر فرهنگ غربی در حال گسترش اعتقادات و افكار خویش می باشد. پس در جهانی سازی كنونی فرهنگ سازی توسط لیبرال دموكراسی ها در حال القاء به تمام جهان می باشد

جهانی سازی مهدوی :
مهدویت اسلامی به عنوان یك ایدئولوژی برتر در جهان اسلام مطرح می شود ،با توجه به روایات اسلامی كه بشارت به حاكمیت مستضعفان در حكومت جهانی حضرت مهدی داده شده است ، ارادۀ الهی جهان را به سمت جامعۀ موعود جهانی پیش می برد. پس تمام فعالان در عرصۀ مهدویت در جهان اسلام می بایست به ترویج ایده های اسلامی بپردازند تا جهان در تمام عرصه های سیاسی، فرهنگی، علمی آمادگی پذیرش حكومت جهانی حضرت مهدی را داشته باشد

مقصود از حكومت جهانی در روایات اسلامی :
با توجه به روایات شیعه و همۀ مكاتب اسلامی حكومت جهانی حكومت واحدی در همۀ جهان میباشد و به لحاظ قلمرو، خاص یك ملت نخواهد بود. عمده ترین ویژگی این حكومت رهبری آسمانی بر این حكومت است كه دراین جا تحقق آرمان عدالت در جهان مهمترین خصوصیت این حكومت است و ایجاد حكومت اسلامی ابزاری معرفی می شوددر جهت رسیدن انسانها به سعادت و خوشبختی

نقش كشورهای اسلامی و بخصوص شیعیان در زمینه سازی حكومت اسلامی مهدوی :


در شرایط كنونی كشورهای اسلامی بیشتر حالت انفعالی دارند و هنوز تحت سیطرۀ غرب هستند درسته كه انقلاب اسلامی ما یك تنه در برابر استعمار غرب ایستاد اما صحبت بر سر یك كشور نیست كشورهای اسلامی هنوز بیدار نشده اند و احیای فرهنگ اسلامی به دست تمام كشورهای اسلامی انجام پذیر است. تحقق حكومت حضرت مهدی به ارادۀ الهی و همبستگی كشورهای اسلامی بستگی دارد نه به اینكه كشورها جمع شوند و بگویند ما می خواهیم یا نه. 

تفاوت جهانی سازی آمریكایی با جهانی سازی مهدویت :

جهانی سازی مهدوی از یك سو درصدد تحقق بخشیدن به عدالت هست و ازسوی دیگر بازگردانیدن انسان به آغوش جهان خلقت و قدسی می باشد. در واقع آن چیزی كه در دنیای مدرن غربی عملا به انحراف كشیده این است كه انسان خودش را از عالم قدسی جدا كرده است. در روزگار حاضر ما می بینیم كه انسان همه كاره است و حاضر نیست كه باید این حقیقت را بپذیرد كه در بستر خلقت و آن برنامه ایكه پروردگار جهان برای او مطرح كرده حركت كند و به سعادت برسد. در جهانی سازی مهدوی تنها دغدغه، سعادت انسان است ولی در جهانی سازی آمریكایی قدرت و منفعت و رفاه شهروندان خودش ، مهم است نه دیگران. جهانی سازی مهدوی یك جهانی سازی ناب و اصیل است كه تدابیر بشری را با تدابیر الهی مقایسه می شود. جهانی سازی مهدوی یك جامعۀ فاضلۀ آرمانی است كه عملاً از معایب به دور است ولی جهانی سازی آمریكایی با استعمار گره خورده است و با استعمار كردن عده ای برای خودش تمدن می سازد

قرابت بین جهانی شدن و فرهنگ و اندیشه شیعی :

در این بحث ما مكاتبی را داریم كه به قوم و فرهنگ خاصی تعلق دارند. مثل ناسیونالیسم، دین اسلام پیام آسمانی برای قوم و فرهنگ خاصی ندارد و جهان شمول هست درواقع دین اسلام یك خصلت جهانی در خودش دارد حالا با توجه به اینكه اگر جهانی شدن را ظرف و شرایط تاریخی بگیریم برای تحقق بهترین حكومت، حكومت جهانی شیعی بهترین غالب را برای این فضا ارائه می دهد

بحران معنا را در جهانی شدن :

بحران معنا عبارت است از آن نظام معیارها و ارزش هایی كه یك جامعه دارد. در دنیای كنونی این معیارها در حال فروریختن است. چه چیزی می تواند این معیارها را تامین كند. چه چیزی می تواند به زندگی انساها معنا ببخشد. ادیان از قدرت ایده انگاری یا معناپردازی برخوردارند و در شرایط كنونی ادیان از شرایط برتر و مناسب تر برای القاء معنی در جهان برخوردار هستند. در دین اسلام خداوند تكامل یافته ترین ایده ها را برای انسانها ارائه می كند كه بهترین معنی و محتوی برای شرایط جدید تنها دراختیار اندیشه شیعی می باشد 
 

نقش شیعیان و منتظران حضرت در زمینه سازی این حكومت جهانی :

مهمترین ابزار برای گسترش فرهنگ مهدوی آگاهی بخشیدن و اطلاع رسانی می باشد. لذا بهترین وظیفه ما به عنوان یك منتظر این است كه آگاهی لازم را نسبت به فرهنگ مهدوی در بین تمام انسانها در جهان گسترش دهیم . ما به عنوان منتظران حكومت حضرت می بایست حكومت حضرت را الگویی برای خود قرار دهیم ومهمترین خصیصه حكومت حضرت راكه عدالت است،  برقرار كنیم 

حكومت حضرت مهدی چه زمانی تحقق پیدا می كند :

زمانی كه انسانها به بلوغ فكری برسند كه ایدئولوژیهای موجود جواب نمی دهد و به دنبال راه حل نهایی باشد ، زمانی كه انسانها از فرهنگ گسیخته و بی بند و بار آن قدر ناراضی شوند كه آرزوی یك فرهنگ برتر را داشته باشندآن موقع است كه شرایط و مقدمات تحقق حكومت حضرت فراهم می گردد


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
ravabet omomi
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 180
  • بازدید کلی : 1,925