عوارض روانی تبلیغ (درس استاد کرمی )
عوارض رواني
تبليغات در كنار جنبه اطلاع رساني اش، عوارض سوئي نيز بر جوامع مي گذارد كه مهم ترين آنها فشارهاي روحي و رواني است كه سبب بسياري از مشكلات و بحران هاي فردي و اجتماعي مي شود. برخي كارشناسان معتقدند حتي تبليغات عادي و بدون ترفندهاي موذيانه نيز موجب تحريك اعصاب و هيجان زدگي مخاطب مي شود. به ويژه وضعيت بحراني و ويرانگر، زماني پديد مي آيد كه انسان، مخاطبِ انواع تبليغات دروغين، فريب كارانه و شيادانه قرار گيرد.1
دكتر رزاقي در كتاب الگوي مصرف و تهاجم فرهنگي مي نويسد:
الگوي مصرف كنوني علاوه بر آلودگي هاي زيست محيطي، به دليل استفاده از وسايل تأثيرگذار بر ذهن انسان، براي سودمنديافتن كالاهاي توليدشده (تبليغات) و درنتيجه اقدام به خريد و مصرف آن، تأثيري بسيار ويرانگر بر تعادل هاي رواني مردم جامعه هاي صنعتي گذاشته و ازخودبيگانگي و پريشان رواني هاي گوناگون را در اين كشورها در لايه هايي بسيار گسترده از مردم پديد آورده است. ضمن اينكه با وجود مصرف زياد كالاها و خدمات، خشنودي بيشتري در مردم اين كشورها ايجاد نشده است.2
تكرار زياد تبليغات و به كارگيري شيوه هاي شرطي سازي در تبليغات، سبب درهم شكستن مقاومت افراد و درنتيجه برهم خوردن تعادل رواني افراد جامعه مي شود. در كتاب علم اقتصاد نوشته ارنست ماندل مي خوانيم:
شهروند امريكايي از دميدن روز، تا لحظه اي كه به بستر مي رود، در يك حالت محاصره كامل به سر مي برد. عملاً همه آنچه او مي بيند، مي شنود، لمس مي كند، مي چشد يا احساس مي كند، مجسم كننده كوششي است كه بدو چيزي فروخته شود... تبليغات براي آنكه به درون غشاي استحفاظي او رخنه كند، بايستي مدام بر او ضربه هاي ناگهاني بزند، آزارش دهد، اعصابش را مسخر سازد، گمراهش كند يا آنكه به وسيله روش «شكنجه با قطره هاي آب» چيني، يعني از راه تكرار بي انقطاع، مقاومتش را درهم شكند.3
روان شناسان باليني، از پرخاشگري، تنفر و عصبانيت به عنوان حالت هايي نام مي برند كه فرد ممكن است در صورت احساس ناكامي و ناتواني از به دست آوردن آنچه همواره به او توصيه و درباره آن ترغيب مي شود، از خود بروز دهد. اين مسئله به ويژه در كودكان به سبب داشتن رواني حساس تر، آثار زيان بارتري دارد.
دكتر رزاقي در كتاب الگوي مصرف و تهاجم فرهنگي مي نويسد:
الگوي مصرف كنوني علاوه بر آلودگي هاي زيست محيطي، به دليل استفاده از وسايل تأثيرگذار بر ذهن انسان، براي سودمنديافتن كالاهاي توليدشده (تبليغات) و درنتيجه اقدام به خريد و مصرف آن، تأثيري بسيار ويرانگر بر تعادل هاي رواني مردم جامعه هاي صنعتي گذاشته و ازخودبيگانگي و پريشان رواني هاي گوناگون را در اين كشورها در لايه هايي بسيار گسترده از مردم پديد آورده است. ضمن اينكه با وجود مصرف زياد كالاها و خدمات، خشنودي بيشتري در مردم اين كشورها ايجاد نشده است.2
تكرار زياد تبليغات و به كارگيري شيوه هاي شرطي سازي در تبليغات، سبب درهم شكستن مقاومت افراد و درنتيجه برهم خوردن تعادل رواني افراد جامعه مي شود. در كتاب علم اقتصاد نوشته ارنست ماندل مي خوانيم:
شهروند امريكايي از دميدن روز، تا لحظه اي كه به بستر مي رود، در يك حالت محاصره كامل به سر مي برد. عملاً همه آنچه او مي بيند، مي شنود، لمس مي كند، مي چشد يا احساس مي كند، مجسم كننده كوششي است كه بدو چيزي فروخته شود... تبليغات براي آنكه به درون غشاي استحفاظي او رخنه كند، بايستي مدام بر او ضربه هاي ناگهاني بزند، آزارش دهد، اعصابش را مسخر سازد، گمراهش كند يا آنكه به وسيله روش «شكنجه با قطره هاي آب» چيني، يعني از راه تكرار بي انقطاع، مقاومتش را درهم شكند.3
روان شناسان باليني، از پرخاشگري، تنفر و عصبانيت به عنوان حالت هايي نام مي برند كه فرد ممكن است در صورت احساس ناكامي و ناتواني از به دست آوردن آنچه همواره به او توصيه و درباره آن ترغيب مي شود، از خود بروز دهد. اين مسئله به ويژه در كودكان به سبب داشتن رواني حساس تر، آثار زيان بارتري دارد.